ورناک

جایی برای خودم بودن

ورناک

با کلاس

یه لیوان شیرکاکائو ، لپ تاپ روشن و شروع نوشتن...

البته که با کلاس تر اینجوری بود که قهوه میخوردم اما خب معده اینجانب دیگه با من همسو نیست و طغیان کرده. گفتم «با کلاس» ، همیشه دلم میخواست با کلاس باشم . گنده گنده حرف بزنم ، آدم مقبول و محترمی باشم. تلاش کردم، کتاب خوندم، جست و جو کردم، فکر کردم ... اما بعدها فهمیدم تموم با کلاسی فقط به یک مقوله وابسته هست: «پول».

(بگذریم. امروز متوجه شدم قدم زدن و پادکست گوش دادن چقدر میتونه انرژی های رفته رو برگردونه. هیج وقت فکر نمیکردم جسم اینقدر روی روح تاثیربزاره.)


کسی که درونش نوری روشن بود
چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴
21:9
درحال بارگذاری..